شهید فتنه!
بسم الله الرحمن الرحيم
مدتي است در مورد زندگي عمار ياسر مطالعه و تحقيق مي كنم . به حديث متقن و جالبي بر خوردم كه با توجه به جو حاكم بر كشور و جامعه ما در سال گذشته لازم ديدم به باز خواني آن بپردازم . شايد با تاكيدات رهبر معظم انقلاب بر روي بصيرت جناب عمار ياسر و فتنه اخير، حديث مورد نظر با نمك تر جلوه كند و ما را در رسيدن به آرمان هاي انقلاب عظيم اسلامي مان كمك كار باشد ، ان شاء الله .
صحنه اول
( روز اولِ كودتاي اهالي سقيفه )
حديث از كتاب شريف و با بركت الاختصاص اثر دانشمند گران قدر شيعه و نابغه مرزبان علم كلام يعني شيخ مفيد رحمت الله عليه انتخاب شده است . مرحوم شيخ مفيد بعد از مقدمه نسبتا كوتاهي،كتاب را با اين حديث آغاز مي كند :
و عنه عن محمد بن الحسن عن محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسين عن موسى بن سعدان عن عبد الله بن القاسم الحضرمي عن عمرو بن ثابت قال : سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول :
إن النبي (صلي الله عليه و آله) لما قبض ارتد الناس على أعقابهم كفارا إلا ثلاثا سلمان و المقداد و أبو ذر الغفاري .
بعد از آن كه پيامبر مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) به آسمان پر كشيد و مسلمين از فيض حضور ايشان محروم شدند ، سير حوادث دوران به گونه اي پيش رفت كه به تعبير امام صادق عليه السلام همه جز سه نفر از دايره اسلام و دين حقيقي خارج شدند ! و اين اول ماجراست . آن گروه يا سه نفري كه توانستند از ميان موج اوليه فتنه خارج شوند و خود را به ساحل امن و سلامت آغوش اميرالمومنين برسانند كساني نبودند جز، سلمان فارسي و مقداد كندي و ابوذر غفاري . در عقايد اين سه نفر لحظه اي ترديد نيامد و آني و كمتر از آني در حقانيت و لزوم ياري اميرالمومنين شك نكردند . اما عمار چه ؟ عمار در آن فتنه اول كجاست ؟ سوال ما در ادامه كلام امام صادق عليه السلام جواب داده مي شود :
إنه لما قبض رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) جاء أربعون رجلا إلى علي بن أبي طالب (عليه السلام) فقالوا لا و الله لا نعطي أحدا طاعة بعدك أبدا .
به محض اعلام خبر ارتحال پيامبر مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) ، چهل نفر از نزديكان و اصحاب پيامبر به خدمت اميرالمومنين شرف ياب شدند و با قسم شديد به مولي عرض كردند كه ما ابدا غير شما را اطاعت نخواهيم كرد. اميرالمومنين به محض شنيدن اين سخن از آنان ، معيار و علت اين كلام آنان را جويا مي شوند . چرا غير من را اطاعت نمي كنيد ؟ و به حمايت من برخواسته ايد ؟
قال عليه السلام : و لم ؟ قالوا : إنا سمعنا من رسول الله (صلي الله عليه و آله ) فيك يوم غدير [خم].
گفتند : ما در روز غدير خم از دو لب مبارك پيامبر مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) شنيديم كه بايد فقط از شما اطاعت كنيم و به همين علت اينجا هستيم .
قال عليه السلام : و تفعلون ؟ قالوا : نعم .
اميرالمومنين دوباره از آنها پرسيدند : آيا شما هم اين گونه خواهيد كرد ؟ گفتند : بله
قال عليه السلام : فأتوني غدا محلقين .
اميرالمومنين فرمودند : پس حالا كه اين چنين است ، فردا ( صبح ) با سر تراشيده و حلق كرده مثل حجاج بيت الله الحرام همين جا باشيد !
قال الصادق عليه السلام : فما أتاه إلا هؤلاء الثلاثة .
اما از ميان آن چهل نفر كه از حاضران در واقعه غديرخم هم بودند ، و البته از ميان همه مهاجرين و انصار ، فقط سلمان و مقداد و ابوذر با سر تراشيده و آماده جهاد ، به سر قرار آمدند!
قال عليه السلام : و جاءه عمار بن ياسر بعد الظهر.
امام صادق عليه السلام بدون سوال راوي فرمودند : عمار آمد اما دير.
عمار زماني آمد كه از ظهر گذشته بود و به اندازه نصف روز اميرالمومنين را تنها گذاشت . نمي دانم دليلش بر اين تعلل چه بود. اما دير شده بود .
فضرب يده على صدره ، ثم قال له : ما لك أن تستيقظ من نومه الغفلة . ارجعوا فلا حاجة لي فيكم.
وقتي روبروي اميرالمومنين ايستاد مولي با دست خيبرشكنشان به سينه عمار زدند و فرمودند : تو را چه شد عمار ؟ تو هم به خواب غفله رفتي ؟ برگرد ! من به تو هيچ نيازي ندارم !
شايد اميرالمومنين از عمار انتظار يك دقيقه تاخير را هم نداشت . به هر حال عمار ، ارجعوا را از مولي شنيده بود . عمار در سخت ترين فتنه بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مردود شد و اميرالمومنين دست رد به سينه او زد .
أنتم لم تطيعوني في حلق الرأس ؛ فكيف تطيعوني في قتال جبال الحديد ؟
چشمان عمار طاقت خيره شدن در اقيانوس مواج دو چشم پر هيبت اميرالمومنين را نداشت .بعد از مكث كوتاهي ، علت را به او گوشزد كردند : شما در تراشيدن موي سرتان از من حرف شنوي نداشتيد ؛ پس چگونه انتظار داشته باشم كه در راه ما جان فشاني كنيد و به جنگ كوه هاي آهن برويد؟
ارجعوا فلا حاجة لي فيكم.
عمار برگرد ! هيچ نيازي به تو ندارم !
صحنه دوم
( فتنه صفين ؛ دومين پيكار اميرالمومنين )
علي هنوز تنهاست ، اما نه به تنهايي آن روز .
جوان هاي آن روز همه پير شده اند و دور دور جوان هاست . عمار نود و سه ساله شده است . اكثر كساني كه در غديرخم كلمات پيامبر مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) را شنيده بودند يا دهان بسته اند و يا جناب عذرائيل بر سه جلدي عمرشان مهر باطل شد زده است .
امروز عمار دير نرسيد . صبح زود آنجا بود . شايد شب را هم نخوابيده بود تا دوباره گرفتار خواب غفلت نشود . طاقت شنيدن ارجعوا ي سه باره را نداشت .
عمار جبران كرد .
توبه اش را اميرالمومنين پذيرفت . وقتي پر كشيد و شهيد شد ، اميرالمومنين در فراقش نوحه سرود و روضه خواند . جاي عمار خالي بود و مولي در خطبه نماز جمعه كوفه فرياد كشيد : اَيْنَ عمار؟
صحنه سوم
( فتنه 88 ؛ تهران مركز مهاجر و انصار )
مُهر باطل شد ، پرونده بسياري از خواص انقلاب را آراسته است . مثل اشتباهي كه عمار در آن فتنه كرد و مردود شد . اما عمار توبه كرد ، جبران كرد .
عمار، ارجعوا را هم شنيد اما پشت به اميرالمومنين نكرد . آن قدر ماند و تلاش بر جبران آن نصف روز كرد ، كه وقتي رفت ، اميرالمومنين به او ارجعوا بگويد و بودنش را آرزو كند . بازگشت از بهشت امكان نداشت و او از همان جا دعا گوي مولي بود و خير خواه او .
اين مهر باطل شد كه مردم به پرونده خيلي ها زده اند آنان را از آقا دورتر مي كند . شايد اگر مردم ما آن روز در صفين بودند ، به جرم يك اشتباه عماركه البته كوچك هم نبود ، عمامه از سرش بر مي داشتند و اجازه نمي دادند كه در لشگر اميرالمومنين حاضر باشد . اين جملات من به معني تطهير اشتباه خواص نیست .
مي خواهم بگويم شايد مردم ما انتظارشان از عمارها آن قدر بالاست كه تحمل ديدن اشتباهشان را ندارند ؛ اما خطر اينجاست كه چشم ديدن توبه شان را هم نداشته باشند . اگر روزي آقا در مدح يكي از همين خواصِ تواب ( پر اشتباه ، كه خداي نكرده روزي توبه كرده بود و به آغوش انقلاب و آقا باز گشته بود ) جمله اي به ستايش بفرمايند ، انگشت اتهام و سازش را به سمت ايشان بگيرند و از كاسه داغ تر شوند .
مردم ما عوام نيستند ؛ خواص شده اند . اشتباه خيلي ها اين است كه وقتي آقا به بي بصيرتي خواص و اشتباه آنان اشاره مي فرمايند ، سريع دايره خواص را به اندازه رجالِ سياسيِ خيلي مشهور، تنگ مي كنند و تلاش در نفي آنان دارند . نهايت هنرشان هم اين مي شود كه آقا را تنها نشان بدهند و مايوسانه سري تكان مي دهند . خواص فراوان تر از اين چند نفر رجل سياسي هستند كه عكس هايشان را در سايت هاو روزنامه ها مشاهده مي كنيم .
من و تو هم خواص هستيم اگر خدا قبول كند . اين كه ترس ندارد . ترس اينجاست كه آقا تنها بماند و نه ما عرضه عمار بودن داشته باشيم و نه توبه كردن ديگران را بتوانيم ببينيم . ترس اين جاست كه امروز به جاي پر كردن جاي عمار ، فقط حواسمان به جاي خالي آن سي و چند نفري است كه حتي عرضه تراشيدن سرشان را ، در دفاع از ولايت نداشتند .شب دراز است . زمان اشتباه هاي ما هم مي رسد .
اگر آقا عمار را براي اين فتنه نمايان كردند ، شايد يك جهتش همين نكته بود . عمار يكي از خواص توبه كار بود .